نوژای خوبم جمعه هفته پیش رفتیم خونه خاله هنگامه که سیسمونی رو بچینیم.شما هم اینقدر اونروز بدقلق بودی که نگو .تو ماشین بالا آوردی وکلی نق زدی وتمام لباس مامان جونو کثیف کردی .آخرسر هم از وان حموم نینی خاله که هنوز نو بود شما استفادش کردی وبه قول معروف افتتاحش کردی و آب بازی کردی اما تو حموم هم گریه میکردی نمیدونم چرا اینطوری شده بودی.بعداز حمام آرومتر شدی شروع کردی به شیطنت وبازی منم خیالم راحت شد که حداقل روز م خراب نمیشه.مامان جون زحمت کشیده بود وتقریبا همه ی کارها رو کرده بود ما بیشتر برای دیدن رفته بودیم وکار خاصی انجام ندادیم.نینی خاله هنگامه انشاله اگر خدا بخواد 3 اسفند بدنیا میاد خیلی دوست دارم زودتر ببینمش و امیدوارم درآینده همبازیها...